کجا خانوم میخوای پیاده شی؟ ما هنوز حالا حالا ها با شما کار داریم:) بشین کنار خودم کمربندتم سفت ببند که میخوام تخته گاز برم:):-* در مورد اونایی هم که همش حرف میزنند و حرف و مانع هر پیرفتی هستند هم بهت بگم ... فقط نباید به حرفاشون اعتنا کنی و در عوض باید کاری و انجام بدی که دوست داری و دلت میخواد... بخدا راست میگم... مگه ما قراره چند سال زندگی کنیم که مدام به خاطر حرفای این و اون خودمون و از هرچیز خوب و لذتبخشی محروم کنیم؟ بیا چشم هم زدیم و باز کردیم ۳۰ سالش رفت... از اینجا به بعد و باید سعی کنیم تمام کاراهایی و که دل خواسته و انجامشون ندادیم... انجام بدیم بعد اگه کسی حرف زد با اردنگی از ماشین بندازیمش بیرون چون اونه که باید پیاده بشه نه تو و من تیچر جون خوف و مهربونم:-* از خودت مواظبت باش خانومی:-*
می خوام برم جایی که دست هیچ کس بهم نرسه یه مدت راحت باشم. ولی پیشنهادتو با کمال میل می پذیرم...تا تو دوست گلو دارم غمی ندارم...با نظرت هم کاملا موافقم ولی بعضی موقع ها خیلی سخته بی توجهی به حرفاشون...ولی سعی خودمو می کنم...چشم خانومی...
یاد این یک بیت افتادم :(البته مال خودمه هاااا) زمان می گذرد من نیز می گذرم...آری وقت گذر است.. شاید این خواب تباه خیس مجالی دگر است...
دنیا محل گذره بهار جان! می گذره خیلی زود! فقط باید به لبخند امیدوار بود و از خشم ترسید. فرصتها زیادند باید آنها را درک کرد و گرفت.
یه چیز دیگه: عشق در هواست ... تو اگر دستت را دراز کنی آن را خواهی یافت.مجنون اگر مجنون باشد وجود لیلی از پایبست زائد است.
شاید این خواب تباه خیس مجالی دگر است...عالیه مهشادی... دقیقا مصداق منه... درک فرصت ها پیدا کردن عشق واقعی...همه و همه یه جو همت می خواد ممنون که بهم سر می زنی و خوشحالم که اینقدر مثبت و پر انرژی هستی
کجا خانوم میخوای پیاده شی؟ ما هنوز حالا حالا ها با شما کار داریم:)
بشین کنار خودم کمربندتم سفت ببند که میخوام تخته گاز برم:):-*
در مورد اونایی هم که همش حرف میزنند و حرف و مانع هر پیرفتی هستند هم بهت بگم ... فقط نباید به حرفاشون اعتنا کنی و در عوض باید کاری و انجام بدی که دوست داری و دلت میخواد... بخدا راست میگم... مگه ما قراره چند سال زندگی کنیم که مدام به خاطر حرفای این و اون خودمون و از هرچیز خوب و لذتبخشی محروم کنیم؟ بیا چشم هم زدیم و باز کردیم ۳۰ سالش رفت... از اینجا به بعد و باید سعی کنیم تمام کاراهایی و که دل خواسته و انجامشون ندادیم... انجام بدیم بعد اگه کسی حرف زد با اردنگی از ماشین بندازیمش بیرون چون اونه که باید پیاده بشه نه تو و من تیچر جون خوف و مهربونم:-*
از خودت مواظبت باش خانومی:-*
می خوام برم جایی که دست هیچ کس بهم نرسه یه مدت راحت باشم. ولی پیشنهادتو با کمال میل می پذیرم...تا تو دوست گلو دارم غمی ندارم...با نظرت هم کاملا موافقم ولی بعضی موقع ها خیلی سخته بی توجهی به حرفاشون...ولی سعی خودمو می کنم...چشم خانومی...
یاد این یک بیت افتادم :(البته مال خودمه هاااا)
زمان می گذرد من نیز می گذرم...آری وقت گذر است..
شاید این خواب تباه خیس مجالی دگر است...
دنیا محل گذره بهار جان! می گذره خیلی زود! فقط باید به لبخند امیدوار بود و از خشم ترسید.
فرصتها زیادند باید آنها را درک کرد و گرفت.
یه چیز دیگه:
عشق در هواست ... تو اگر دستت را دراز کنی آن را خواهی یافت.مجنون اگر مجنون باشد وجود لیلی از پایبست زائد است.
شاید این خواب تباه خیس مجالی دگر است...عالیه مهشادی...
دقیقا مصداق منه...
درک فرصت ها پیدا کردن عشق واقعی...همه و همه یه جو همت
می خواد
ممنون که بهم سر می زنی و خوشحالم که اینقدر مثبت و پر انرژی هستی
پس کامنت من کوش؟؟؟؟ (گریه)
شرمنده خانومی الان دیدمش و کلی کیف کردم...
چه نوشته قشنگی دوسش داشتم. ولی یه کم تلخ بود.
موفق باشید.
سلام خانومی...ممنون که سر زدین...حقیقت زندگی همیشه تلخه...