یادش بخیر

 

 

یادش بخیر اون موقع ها که پا تو کفش بزرگترها می کردیم 

چه حالی می داد... مگه نه؟!

نظرات 3 + ارسال نظر
افسانه شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ق.ظ http://affa.persianblog.ir

اون موقع ها دلمون می خواست بزرگ شیم ... فارغ از اینکه تموم قشنگی زندگی به داشتن قلبهای کودکانه ست!

سمیرا مامان شاینا دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:00 ب.ظ

سلام خاله بهاران
حالت خوبه ؟ میبینم خیلی دلگیر شدی قصد بدی نداشتم و منظورم به شخص خاصی نبود فقط دلم می گیره با وجود اینکه من از خیلی ها سراغ می گیرم چرا جوابمو نمی دن وگرنه من درک می کنم که خیلی ها اینجا گرفتارن و سر زدن به وب دیگران در وقت اضافه اشون هست .
عکس نی نی که گذاشته بودی عالی بود.
دوستت داریم تو یکی از اولین دوستای وبلاگ ما هستی.زمانیکه کسی سراغی از ما نگرفت.
بازم به کلبه درویشی ما سر بزن.

سلام خانومی
ممنون شکر...
کاملا درکتون می کنم چون حس خودم هم مثل شماست کوتاهی از من بوده......
ممنون که بهم سر زدین بازهم از این کارا بکنین...خوشحال می شم...
در مورد عکس هم لطف دارین ولی به ملوسیه دخمل کوچولوی شما که نیست مادر خانومی...

[ بدون نام ] جمعه 20 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ق.ظ

alanam
kheyli ha pa to kafshe ma mikonan

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد