یک سوال...شماره 2

آدم بزرگ ها وقتی با بچه ها حرف می زنند، لحنشان را عوض می کنند. 

ابهام و راز را از سخنانشان حذف می کنند.درباره گرگ، رعدو برق، دیو و فرشته
حرف می زنند، 

امابقیه چیزها را مسکوت می گذارند: علایق، دروغ ها، خستگی و هزاران ناگفته دیگر...!

چرا؟! 

نظرات 9 + ارسال نظر
آسمان(مشی) شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:01 ق.ظ http://mashi.blogsky.com


تازگیا سوال موالای سخ سخ می پرسی جیگمل!!!
دوستم !برای اینکه هر چی آدما بزرگتر می شن ، پیچیده تر می شن! هر چی پیچیده تر می شن سختتر می شه باهاشون ارتباط برقرار کرد.
به خاطر همین سخت بودن و ارتباطات ، آدما سعی می کنن تا مطمئن نشدن ، به کسی دل نبندن و یا اینکه بهش اعتماد نکنن. جامعه امروز اقتضا می کنه. وختی می ری تو محیطی بازتر مث شرکت یا ماموریت خارج از کشور و بیزینس و این حرفا، اون موقه س که می فهمی آدمهایی وجود دارن که کاملا" با دنیای تو فرق می کنن ! زندگی خیلی بیشتر ازین حرفاس. باید سخت کوشتر بود و خیلی چیزا رو برملا نکرد. باید ....
و خیلی بایدای دیگه که از حوصله من و تو خارجه عزیزم!

[ بدون نام ] شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:20 ب.ظ http://harjmarj.blogsky.com

سلام
چند وقت پیش یکی از بازیگران در تلویزیون تعریف میکرد که : داشتم برای یه بچه ادا و شکلک در می آوردم تا این طوری باهاش ارتباط بر قرار کنم ... بعد بچه برگشت بهم گفت چرا خودت رو لوس می کنی :)))))

آسمان(مشی) یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:24 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

آره راس گفته بیدی !! خیلی قالبت نازه!!
می دونستی من ازین پنگوئنای قلنبه خپل تنبل خوشم می آد!!
دیگه قالبتو عوض نکن! همین یکی عالیه دوستم!!

ممنون خانومی...خودمم عاشق پنگوئنم...وااااااااااای دلم خواست:)

نازلی یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:31 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

چه نکته جالبی رو گفتی خوشم اومد از اینهمه دقتت. راستش به نظر من چون آدمها میدونن که بچه ها اهل این چیزها نیستن بخاطر همین اینطوری حرف میزنن.

خواهش می کنم لطف داری...

سمیرا مامان شاینا یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:25 ب.ظ http://htt

سلام خاله
چه نکته و سوال جالبی اما نمی دونم خیلی فلسفی شد
بگذریم خودت خوبی ؟

سلام...ممنون... خوبم...

انعکاس آب دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:19 ق.ظ http://www.enekaseab.blogsky.com

خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive
سلام خدمت دوست مهربونم.
عزیزم آدما همشون خودشونو زیر نقاب دورویی مخفی میکنن چیز تازهای نیست.باید عادت کرد...
باز با یه پست جدید در خدمتتون هستم. تشریف بیارین خوشحال میشم.

افسانه دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ب.ظ http://affa.persianblog.ir

آدم بزرگا خبر دارن تو دنیای بزرگا چه خبره ... و از طرفی هم می دونن دنیای کودکی چه دنیای پاک و معصوم و خوبیه ... وقتی با بچه ها از دیو و فرشته حرف می زنن، آخرش فرشته ی قصه شون دیو رو شکست میده ... همیشه خوبی پیروز میشه و بدی فرار می کنه ... حتی پینوکیو آخرش آدم میشه ... اما تو دنیای بزرگتر ها چی؟ تو این دنیا چه خبره؟!!!
واقعا حیف نیست با حرف زدن از نیرنگ ها و دروغها و دورویی های دنیای بزرگترها، این چند سال خوب کودکی رو از بچه ها بگیریم؟
بهتر نیست سکوت کنیم؟

......................... سکوت

بهاره سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:06 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

الهییییییییی.... قالبشو:-* خیلی نازه بهار جونم-*
سلام تیچر جونم اینا
خوفی؟
بذر قبل از اینکه جواب سوالت و بدم یه چیزی برات تعریف کنم... من خاله ام عادت داشت با بچه ها به زبون بچگی حرف بزنه و مثل اونا خودش و لوس کنه... اینقدر تو این کار زیاده روی کرده بود که دیگه شده بود عادتش... یه روز میره از پاساژی خرید کنه.. نگهبان جلو در بهش میگه خانوم باید تا نیم ساعت دیگه صبر کنید تا مغازه ها باز کنند... خاله جان هم طبق عادت دیرینه بر میگرده به آقا میگه:
اااااه.... آگاهه (آقاهه) چلا اذیت می تونی؟ خوف دل و باز تن بلیم تو دیده! همینجورم داشته ادامه میداده به اینجور حرف زدن که با سیخونک همسر گرامشون میفهمند که عجب دسته گلی به آب داده بودن!
حالا بریم سر جواب...
من فکر میکنم با بچه اگه مثل بزرگترها رفتار کنی... دو حالت داره: ۱- بچه از ابهت و جدیتی که آدم به خودش میگیره می ترسی و زرتی میزنه زیر گریه ۲- بچه خیلی زود یاد میگیره که باید تو زندگی جدی باشه و درنتیجه عالم شیرین بچگی رو ازش میگیریم ... تازه یه بدی دیگه هم داره... بچه از همون کوچیکی یاد میگیره گنده تر از قد و قواره اش حرف بزنه در نتیجه خیلیا مثل من... ممکنه از اون بچه بدشون بیاد... بچه باید بچگیشو بکنه! یه آشنایی ما داریم که یه پر ۱۰ساله داره... پدر بچه خیلی آدم پر و با معلوماتیه... از قضا خیلی هم اهل سیاسته... همیشه تو خونه شون بحث داغ سیاسی جریان داره... حالا تو فکر کن اینا از بس از این حرفا زدند و هی تحلیل سیاسی کردند... بچه ۱۰ بیا ببین برات چه تحلیلیای سیاسی ای میکنه.... بعد چون همه به به و چه چه کردند... آقا هیچ بچه هم سن و سال خودش و آدم حساب نمیکنه برا دوستی... تو تمام مجلس میاد سیخ میشنه جلوت و پا به پای تو تو بحثا شرکت میکنه تازه در کمال پر رویی گاهی اوقات نظرات تو رو هم رد میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اونوقته که تو دلم میگم شیطونه میگه پاشو یه اردنگی بزن به این بچه پر رو و از اتاق بندازش بیرون ها! آخه بچه هم مگه اینقده سرتق میشه؟!
خلاصه که بم بم جان با بچه باید به همون زبون بچگی حرف زد ولا غیر!
خوب کاری هم کردم که اینقده حرف زدم تیچر جونم... دلم میخواست:دی
از خودت مواظب باش فور اور گرین جونم:-*
پ.ن. اهههههههههههههههههههههه! چقدر حرف زدم!!!

سلام بهاره جونم...جواب سوالم خودش یه پستتتتتتتتتتتتتتتتتتتهههه...
ممنون برای این همه دقت و توضیح کاملت...من که از خودما تند تند بهم سربزنی و اینهمه نظرهای خوب بدی:*

ضد یخ چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:59 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد