تنها عنصر وجودی ما کسانی هستند که دوستشان داریم و دیگر هیچ.
زندگی مان هر چقدر هم که در سنگری مخفی باشد
بر بلندی هایی سوخته از باد پنهان باشد
باز هم در چهره هایی که دوستشان داریم
در فکری که متوجه آنهاست
در نفس کشیدن آنها برای ما
در نفس کشیدن ما برای آنها
به ما نزدیک است...
هیچ دقت کردین ما آدما چقدر راحت همیدیگرو فراموش می کنیم و همیشه برای این غفلت و یا عدم حضور خودمون دلیل های قانع کننده ای می آریم که گاهی خودمون هم باورمون می شه حقیقیه!
البته منکر مشکلات و گرفتاری های زندگی پیچیده امروز نمی شم...
می دونم خوب می دونین که منظورم چیه!
ولی از این حرفا بگذریم نکنه یه وقت تو روزهای سرد زمستون پرنده ها رو هم مثل آدما فراموش کنیم!
هیچ حواسمون هست؟!
آدم بزرگ ها وقتی با بچه ها حرف می زنند، لحنشان را عوض می کنند.
ابهام و راز را از سخنانشان حذف می کنند.درباره گرگ، رعدو برق، دیو و فرشته
حرف می زنند،
امابقیه چیزها را مسکوت می گذارند: علایق، دروغ ها، خستگی و هزاران ناگفته دیگر...!
چرا؟!