بگذار بگویم...

 

بگذار بگویم که سالهاست من مرده ام سالهاست که فقط در

 بین زنده گان نام زنده را با خود یدک می کشم.

 بگذار بی پرده بگویم سالهاست غروب کرده ام بگذار نهفته ای از

درونم را برایت آشکارسازم.

 بگذار بگویم مردمان عجیب این شهرغریب سالهاست عشق را

 به آتش کشیده اند.

 سالهاست که محبت رابه اسارت گرفته ا ند وصداقت را درآتش

 افکنده اند .

 بگذار بگویم که این نامردان آرزو را زنده بگور کرده وا مید را خفته

 و به خاک سپرده اند.

 "آه" از چه بگویم. دلم در حسرت ا مید فردا می تپد. بغضم در

 حسرت یک فریاد بلند به سر می برد .

 ای کاش می شد فریاد کرد غم درون را .

 کاش می شد با صدای بلند عشق را رسوا کرد .

 ای کاش می شد به همه گفت : بد بختی را ...

 ا ما نه بگذار مردم در این اندیشه با شند که من

 خوشبختم حداقل ظاهرم این را نشان می دهد

                                                   بگذار بگویم...

                                                                                    بگذار...

دنیای افکارم را آب و جارو می کنم

خوب ها و بدها را جدا می کنم و بهترین ها را در باغچه باورهایم می پرورانم

تا سبز شوم... سبز سبز

و اما عشق...

 دوست داشتن برتر از عشق است

 

عشق یک جوشش کور است
و پیوندی از سر نابینایی،
دوست داشتن پیوندی خودآگاه
واز روی بصیرت روشن و زلال.

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و
هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،
دوست داشتن از روح طلوع می کند و
تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست،
و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.

عشق طوفانی ومتلاطم است،
دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.

عشق جنون است
و جنون چیزی جز خرابی
و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست،
دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود
و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند
و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را
در دوست می بیند و می یابد.

عشق یک فریب بزرگ و قوی است ،
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی،
بی انتها و مطلق.

عشق در دریا غرق شدن است،
دوست داشتن در دریا شنا کردن.

عشق بینایی را میگیرد،
دوست داشتن بینایی میدهد.

عشق خشن است و شدید و ناپایدار،
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.

عشق همواره با شک آلوده است،
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.

ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،
از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.

عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ،
که دوست را به دوست می برد.

عشق تملک معشوق است،
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد
ومیخواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوست
در خود دارد ،داشته باشند.

در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:
“هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
که حسد شاخصه ی عشق است
عشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و
معشوق نیز منفور میگردد

دوست داشتن ایمان است و
ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است
از جنس این عالم نیست.”

“دکتر علی شریعتی”

آنجا که چشمان مشتاقی برای انسان اشک می ریزد زندگی به رنج کشیدنش می ارزد...(دکتر شریعتی)

سلام بر همه دوستان و یاران اهل قلم و اندیشه. چند وقتی بود خیال ساختن یک اندیشه نگار در صفحات وب داشتم و لی کو جرات و کمی همت. به صفحات و نوشته های زیادی سر زدم. ایده ها گرفتم و در آخر تصمیم مدتها در ذهن من به اندیشه نگاری که می بینید تبدیل شد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. دیدگاه های شما در گذر زمان ملاک ارزیابی من خواهد بود برای ادامه و یا اختتام این نگارش. در نخستین لحظه های این حضور از همگی کسانیکه اهل تفکر و اندیشه هستند دعوت می کنم برای حضوری سبز و فعال، و این که این صفحه و در آینده ای نه چندان دور این صفحات را متعلق به خود بدانند و در این چالش تنهایم مگذارند. هدف از ایجاد، به بحث گذاشتن سوال های در ذهنم بود که البته بیسار مشتاق بیان و به چالش گذاشتن سوال های شما نیز هستم. حال مکان مناسبی برای این کار انتخاب کردم و یا  نه ، باز هم گذر زمان است که پاسخ مناسب خواهد داد.