بوی دل کباب من آفاق را گرفت...

چند وقتیه از یه نفر شنیدم یکی از دوستای  گل دوران دبیرستانم (البته روم نمی شه از لفظ دوست برای خودم استفاده کنم ، چون حالا که بهم احتیاج داره کنارش نیستم)، آدمی که برای آیندش کلی هدف و آرزو داشت  و برای رسیدن بهشون تلاش می کرد، یه آدم کاملا احساساتی و لطیف، در خارج از کشور، اونور دنیا، جایی که دسترسی بهش تقریبا غیر ممکنه و اگر هم ممکن باشه خیلی سخته، داره شرایط بدی رو می گذرونه... و از همه بدتراینکه تنها راه ارتباطی من و اون یک آدرس email که متاسفانه بهش جواب نمی ده. اوضاع وقتی بدتر می شه که به خاطر مراعات حال خانوادش نتونی بهشون زنگ بزنی و حالشو بپرسی ومدام توی این فکر باشی که ای کاش راهی پیدا می شد...می تونستی تواین دوران کنارش حضور داشته باشی و خودتو در غم و غصه هاش شریک می کردی تا بلکه یه کم از بار غمش کمتر می شد.

دوست خوبم بدون که روز و ساعتی نیست که بهت فکر نکنم و خودمو جای تو نذارم و دلم نخواد که ای کاش یکی حالمو درک می کرد و کنارم بود

بدون که می دونم خیلی تنهایی

این شرایط حقت نبود

باور کن که دارم تلاش خودمو می کنم کسی رو اونورا پیدا کنم بفرستم سراغت به نمایندگی از خودم تا بیاد یه کم آرومت کنه

نمی دونم دیگه چی بگم...بغض آمونم نمی ده....(یادتونه قول داده بودم که دیگه نه بغض کنم نه گریه) مگه این دنیای لعنتی می ذاره آدم کمی نفس بکشه...

آدما بی معرفت

زندگیا سخت

انسانیت زیره سوال

حال هی بگین مثبت باش...مثبت فکر...مگه می شه آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!! 

نظرات 8 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:22 ب.ظ http://www.batista-mohammad.blogsky.com

سلام دوست عزیز وبلاگت عالیه اگه موافقی تبادل لینک کنیم منو با اسم وبلاگ تخصصی کشتی کج لینک کن بعد خبر بده که تو رو با چه اسمی لینک کنم .

مشی دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:04 ب.ظ

نمی دونم چی بگم! چون الان خودمم غصه دارم! غم دارم بهاره جونم! ایشالا همه مشکلشون حل شه!

آخی چی شده مهشاد جونم؟ نگران شدم...الهی آمین:(

سلام زاده دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 ب.ظ http://salamzadeh.blogsky.com

با سلام
دوستان لطفا در نظرسنجی وبلاگ بنده شرکت کنند.
با تشکر
سلام زاده

نازلی چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

براش دعا کن. منم بر اش دعا میکنم و مطمئن باش که تاثیر داره. و سعی کن حالش رو خوب و شاد تصور کنی اینطوری انرژیهای مثبت براش میفرستی.

مگه به غیره دعا هم می شه کاری کرد؟...مممنون خانومی که براش دعا می کنی...همیشه بهم لطف داری...چه پیشنهاد خوبی...حتما این کارو می کنم...بازم ممنون...

بهاره دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:14 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام بهار جونم
خوبی؟
راست میگی خیلی سخته که تو این اوضاع و شرایط آدم بخواد مثبت فکر کنه و مثبت باشه ولی تیچر جونم به من بگو چه راه دیگه میشه پیدا کرد که آدم خودش و از این شرایط نجات بده؟ تو این وضعیت انسان ۲ راه حل بیشتر نداره:۱- سعی کنه مثبت فکر کنه و امیدوار باشه و از خدای احد و واحد بخواد که کمکش کنه و دستاش و بذاره رو پاش و بلند بشه و سعی و تلاش کنه که حل کنه مشکلش رو ۲- تا میتونه منفی ببافه و از زمین و زمان ناامید باشه و سرسوزنی هم به اونی که اون بالا نشسته و منتظره تا اون آدم لب تر کنه و ازش بخواد تا اونم بهش کمک کنه، محل نذاره!
اگر با دوستت تونستی ارتباط برقرار کنی بهش بگو از مشکلات و سختی هایی که هجوم آوردند به زندگیت و سکان زندگی رو به زور از دستت درآوردند ناراحت و عصبانی نباش. اولا بگرد ببین کجای کار و اشتباه رفتی و چی کار کردی که اینجوری شد بعد هم سریع راه رفته رو برگرد حالا هرچقدر خسته و شکسته و درمانده هم شده باشی عیبی نداره، ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است. دوما کی گفته دنیا فقط محل خوبی ها و خوشی ها و اتفاقات خوبه؟ اگه همه چی خوبه خوب باشه و هیچ سختی و بدی هم تو دنیا نباشه که همه ی خوبی ها لطف و معنای خودشون و از دست میدهند! کار خوبی میکنی که داری سعی میکنی از راه دور یه جورایی بهش کمک کنی. این کار و حتما بکن ولی عزیزم خودت رو ناراحت و اذیت نکن. مطمئن باش خداوند عالم هزار هزار برابر مهربونتر از ما انسانهاست... حتما صلاح دوستت در این بوده که اینجور بشه. بهار خودت میدونی منم تو زندگیم خیلی اذیت شدم و سختی دیدم ولی بخدا الان که نگاه میکنم میبینم همه ی اون سختی ها و اذیتها برام لازم بوده... من نیاز داشتم یکی چشام و باز کنه و دنیا رو اونجور که واقعا هست ببینم نه اونجور که دلم می خواسته و دوست داشتم.
خودت و اذیت نکن تیچر جونم. سعی کن روحیه تو حفظ کنی و امیدوار باشی. باور کن وقتی امیدواری و مثبت فکر میکنی، راه حلهای خیلی نابی میرسه به ذهن آدم که در حالت ناامیدی و منفی نگری انسان کوچکترین اجازه ای برای رشد این افکار بهشون نمیده!
مواظب خودت باش تیچر جون خوف و عزیز و مهربون و فور اور گرینم:-*
پ.ن اهههههههههههههههه چقدر حرف زدم!!!!!!!!!!

قربون بهاره جون خودم برم با این نظر دادناش...
تیچر جون خوف و عزیز و مهربون و فور اور گرینم...خودتی اصلنم...
بازم ممنون...*: بوووووووووووووووووووووووووووووس

سمیرا مامان شاینا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:07 ق.ظ http://shina.blogsky.com/

سلام خاله بهار
چطوری می دونی چقدر اومدم و بهت سر زدم اما وقتی به کامنت گذاشتن که میرسید نمی دونم چرا همه چیز قاطی می شد در هر صورت امیدوارم خوب باشی

سلام...ممنون...می دونم از این مشکلات زیاده...درک می کنم...چون بعضی وقتا خودمم درگیر می شم...یه بوس گنده از شاینا جونم از طرف من یادتون نره...

پاییز برگ ریزان دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:17 ق.ظ http://azi.blogsky.com

این سکوت

اکنون

پاسخ سوالات بی شمارم را در خود جای داده!

ای کاش زودتر می فهمیدم
-----------------------------------------------------------------------به روزم

بهاره.ع سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ق.ظ

بهاااااااااااررررررررر کجایی پس؟:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد