از هنوز تا همیشه


نزدیک می شوی به من

فرسنگها در منی


در من خانه می کنی

در من حضور می یابی

لحظه به لحظه

هرجا و هر کجا

توی انگشتهایم جاری می شوی

سطرسطرخاطراتم را می نگاری

روی لبم می نشینی

خنده می شوی

حرف می شوی


دلم که می گیرد

ازچشمهایم می باری

کیستی؟

کیستی تو ؟

کیستی تو که این همه

در من می تابی

بی آنکه کاسته شوی

بی آنکه غروب کرده باشی

کیستی؟

کیستی تو که این همه

سزاوار حرفهای عاشقانه ای

کیستی تو که دیدنت زندگی

رفتنت مرگ است

در من بمان  

 از هنوز تا همیشه

نظرات 1 + ارسال نظر
بهاره سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ق.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com/

تو از کدوم قصه ای
که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه
...
خیلی شعر قشنگی بود تیچر جونم:-*
چه خوب کردی که دوباره شروع کردی نوشتن رو-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد