...
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم، با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد...
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب، ماه را می شود از حافظه آب گرفت؟!
یادمان باشد که :
همیشه ذره ای حقیقت پشت هر " فقط یه شوخی بود "
کمی کنجکاوی پشت " همینطوری پرسیدم "
قدری احساسات پشت " به من چه اصلا "
مقداری خرد پشت " چه میدونم "
واندکی درد پشت " اشکالی نداره "
وجود دارد
:(
ییهو بدجوری دلم گرفت...بدجوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:(
ایرانی باشیم...
ستیز من تنها با تاریکیست
و برای نبرد با تاریکی،شمشیر نمی کشم
چراغ می افروزم
(زرتشت)
یلدا فرخنده باد
...
گاهی که دلم
به اندازهء تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد
از چهل فصل دست کم یکی که بهار است
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد
از چهل فصل دست کم یکی که بهار است