شادی...

شادی بی نهایت تنها با شهامتی بی نهایت به دست  می آید...

چه قدر حقیرند مردمانی که نه جرأت دوست داشتن دارند، نه اراده‌ی دوست نداشتن، نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن؛ با این حال مدام شعر عاشقانه می‌خوانند 

اندوه...

اندوه نه کوهیست که از آن بالا رویم و نه گودالی که در آن فرو رویم... 

جاده ایست که از امروز به فردا می رسد...

قدر بدانیم...

همین الان بیایید بی آنکه به هیچ بیندیشیم، به هیچ، 

حتی به اینکه وجود داریم، گونه هامان را به شیشه سرد بفشاریم 

تا بارش باران را تماشا کنیم، نانی را تکه کنیم، به قطعه ای موسیقی گوش کنیم،  

یا زیر باران خندان قدم بزنیم... 

دراین لحظه کسانی هستند که از انجام چنین کارهای ساده ای محرومند. 

چرا که بیمارند! 

چراکه در زندانند! 

یاآن قدر فقیرند که نان برایشان ثروتی محسوب می شود... 

پس قدر بدانیم...!

آغاز ششمین ماه...

سلام، خوبین؟ ممنون که بهم سر زدین...به مناسبت آغاز ششمین ماه چالشم، 

شش متن ارسالی جدید امروز،تقدیم به شما... 

شاد باشین و همیشه برقرار...